یه گُلِ سُرخ
کنار قاب عکس خالی از عکسِت
یه دِلِ پُر
از نَمِ بارون روو گونه هام کنار چشمای خسته
حِسمو کُشت
اونکه میگفت عاشقی یعنی تا آخر باشی
قلبی که مُرد از خودی خورد
از دل آهنی و صورت مثل ماهو نقاشی
هنوز نبضم برات میزنه
یادگاریات رو دستمه
اونکه شکستیش یه آدمه
تو بگو...
چرا این همه قلبت باهام دشمنه
نمیره از رو دل روشنه
یه روز یه جا میشم با چشات رو به رو
یه چشَم اشک یه چِشَم خون
چی بگم از دلِ داغونم برات
تا تو بفهمی چی کشیدم
غَمِ دوری تو وجودم
هر چی دنبال نشونی از تو بودم
هر چی گشتم نرسیدم...نرسیدم...
هنوز نبضم برات میزنه
یادگاریات روو دستمه
اونکه شکستیش یه آدمه
تو بگو...
چرا این همه قلبت باهام دشمنه
نمیره از روو دل روشنه
یه روز یه جا میشم با چشات رو به رو