قصه عشق من و تو قصه ماه و پلنگه
هنوزم رو صورت تو نقش خونی یه چنگه
تویی ماه نقره تنپوش منم اون پلنگ مغرور
دست حسرت دل من به تو پنجه داره از دور
نه تو نزدیکی به دستم نه غرورمو شکستم
رو به تو پریدم ای ماه تا بگم عاشقت هستم
میپرم اما میدونم نرسیدن رو به رومه
حتی لحظه سقوطم تو رو داشتن آرزومه
اوج پرواز دل من ته دره جنون بود
مرده بود پلنگ عاشق ماه هنوز تو آسمون بود