بیا نزار تنها بمیره این تن و قفس شدی
نمیدونی هوای این شبای بی نفس شدی
بیا رد شو از تو این شب پس بده بم این هوامو
توی این غبار و دودم پره از خس این صدامو
بیا نزار که توی شهرم اینبار خاکستری شم
میدونی که تنها بدون تو باید بستری شم
این کارا تمومی نداره و فقط از تو بر میاد
بشینی از دور ببینی چی داره به سرم میاد
نمیشه که بزاری بری و روزامو هی ماتم کنی
نمیشه که امرو بیامو فردا بخوای کاتم کنی
نمیشه با این رفتارات بچزونی راه و خم کنی
بعدش بيای بشین جلوم بسوزنی و خاکم کنی
بگو مگه چی کم گذاشتم
بگو چی میخوای که نداشتم
بگو چرا حرفی نداری
شدی ساکت و لج دراری
د بگو یه حرفی بزن فقط یه چیز بگو
توی اون کاغذ که روی این میز بگو
بنویس و بعد برو حرفات رو میخونم
نه رو از نوشته هات از تو چشمات میخونم
نمیشه که بزاری بری و روزامو هی ماتم کنی
نمیشه که امرو بیامو فردا بخوای کاتم کنی
نمیشه با این رفتارات بچزونی راه و خم کنی
بعدش بيای بشین جلوم بسوزنی و خاکم کنی