ای تمام زندگی
من تو را در حد مرگ
زیر باران جای خود
من تو را زیر تگرگ
دوستت دارم
ای رفیق نا رفیق
بر دل من همچو تیغ
قد اقیانوس شب
من تو را خیلی عمیق
دوستت دارم
قحطی عشق است
اما من تو را دیوانه ام
خانه ات آباد کردی
این چنین ویرانه ام
با نگاهی مختصر
از سر پراندی عقل و هوش
هر چه دارم برده ای
بیش از این دیگر مکوش
من تو را روزی سه بار
صبح و ظهر، شب بیقرار
از خدا می خواهمت
با همه بیگانه ام
شد دل من خانه ات