نیستی در و دیوار این خونه داد میزنه غمتو
تو که دل زدی جا نزارم ماتمو غمتو
امروز همه دنیا تو چشمهای من یه قفسه
به دادم نرسی تا مرگ فاصلم یک نفسه قفسه
برگردو بزار با تو جون بگیرم میدونی
که بدون چشمات میمیرم تو نباشی
به خاطرهات زنجیرم
برگرد تا سحر بشه شب بمیره تن من
به به نوازشت خو بگیره
پریشونی دل به موهات زنجیره
عمری واسه دیدنت جون به لب میکنم پنجره رو
چجوری فراموش کنم این همه خاطره رو
شاید یه روزی برسی که نفس نباشه تو سینه
همه ترس من از این همه فاصله همینه.همینه