تو زندونم مردم نموند هیشکی واسم
زدم کلا از دم قید همرو رسما
دیگه بم نمیگن کجایی زنده ای یا هنوزم سرپایی
دیگه درد گرفت قلبم فکر کنم وایساد نبضم
ولی میزارم جونمو وسط روحمو میدم اگه مردمم ولی میزارم روحمو وسط بعدشم که جونمو میدم
دیگه چی میخوای از من
من موندم و حسرت
گنج اتاق تنها فقط هست یه دفتر
توی شهرم گم شدم یه صدایی شد بلند
منم گرفتم قلبمو دیدم جاش خالیه مردمو
دیگه چیزی که بش فکر کنم یا زنده ای نیست که عاشق بشم
من از این شهرو مردمش دیگه متنفرم
چون که همشون متافنن یا دنباله پولن یا دنبال شهرت
من شدم همونی که همه ازش متنفرن
دیدم کودک کار و تو سرما و بارون
دیدم اعتیاد کرده همون کودکو داغون
دیدم یه خواب راحت تو مجلس ملی
دیدم میلیارد ها بردن اما هیشکی نزد حرفی نه
اینجا هیشکی حرف نزدش به ما رسید گفت حروم شده
اینجا هیشکی هیچی. نگفت به ما رسید گفتن تموم شده
حیف جوونیم که این وسط بین اینا حروم شده
