در میان زلف تو شب های ظلمانی خوش است
اختیارم دست تو هر جا که میرانی خوش است
چشم در چشم تو رقصیدن چه حال دلکشیست
با تو خلوت کردن و رفتن به مهمانی خوش است
من اسیر آن دو چشم دلفریب و سرکشم
با لبت آبی اسیری را بنوشانی خوش است
سر به زانوی تو بگذارم چه خواب راحتی
بر سرم گاهی اگر گیسو بیفشانی خوش است
دست در دست تو و کوچه به کوچه حرف نو
گر ببارد یا بنارد ابر بارانی خوش است
من برایت میدهم جان گر نمیدانی بدان
دوستت دارم برای حرف پایانی خوش است